موضوع: "خدایی خدا"

​گفتگوی گنجشک با خدا


روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت .فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت :می آید !من تنها گوشی هستم که غصّه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست .فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ،گنجشک هیچ نگفت !و خدا لب به سخن گشود :
با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست .گنجشک گفت :لانه کوچکی داشتم ،آرامگاه خستگی هایم بود وسرپناه بی کسی ام .تو همان را هم از من گرفتی .این طوفان بی موقع چه بود ؟چه می خواستی از لانه محقّرم ؟کجای دنیا را گرفته بود ؟و سنگینی بغضی ،راه برکلامش بست .سکوتی در عرش ،طنین انداز شد .فرشتگان همه سر به زیر انداختند .خدا گفت :ماری در راه لانه ات بود…خواب بودی .باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند .آنگاه تو از کمین مار پر گشودی .
گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود .خدا گفت :و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخواستی .اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود .ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت .های های گریه هایش ملکوت خدا را پرکرد .

نزدیک ترین حقیقت

خدا ،نزدیک ترین حقیقت
با توجه به اینکه خداوند دارای تجرّد مطلق است ،حاضرترین حقیقت در عالم ،خدا است و از این جهت از هر چیزی به موجودات نزدیک تر است ،حتی از خود موجود به خودش و به همین معنا قرآن در توصیف نزدیکی خدا به انسان ها می فرماید : ” و لقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب إلیه من حبل الورید “ حقیقتاٌ ما انسان را خلق کردیم و از وسوسه هایی که در درون او می گذرد آگاهیم و ما از رگ گردن او به او نزدیک تریم . این آیه متذکّر نزدیکی حق و نزدیکی ملکوتیان است نسبت به ما ،آن هم در نهایت نزدیکی که برای ما متصور است و حقیقتاٌ ما متوجه این حضور در ذات خود هستیم .به همین جهت در خطرات ،بیش از آنکه به قدرت خودمان فکر کنیم به خدا نظر داریم و به او متوسّل میشویم و علت اینکه در شرایط عادی متوجه نیستیم که چنین توجهی را در ذات خود نسبت به حضور خداوند و فرشتگان داریم ،حجابی است که اسباب های دنیایی به وجود آورده اند .وگرنه این طور نیست که خداوند در هنگام غفلت ما به تمام و کمال در صحنه نباشد .آری عوامل دنیایی ما را از علم حضوری به وجود خداوند غافل کرده ودر نتیجه علمی به علم خود نداریم ،نه اینکه جان ما علم حضوری به حق نداشته باشد بلکه عوامل غفلت زا ما را از این علم غافل کرده ، گاهی آنقدر که بدن خود را جدی می گیریم ذات خود را جدی نمی گیریم .
دیده شده در کتاب :خویشتن پنهان ،اصغر طاهرزاده ،ص237 .